معنی فرضیه پرداز
حل جدول
فرهنگ معین
لغت نامه دهخدا
فرضیه. [ف َ ضی ی َ] (ع اِ) واجب. || گمان و حدس و قیاس. (ناظم الاطباء). نظری که درباره ٔ یک مسأله ٔ علمی یا تحقیقی با توجه به معلومات و تجارب گذشته ابراز شود و هنوز به اثبات نرسیده باشد. هر فرضیه پس از اثبات قانون علمی میشود.
پرداز
پرداز. [پ َ] (فعل امر). || (نف) نعت فاعلی از پرداختن، پردازنده. گوینده. بیان کننده. چنانکه در کلمات مرکبه ٔ ذیل: نکته پرداز. افسانه پرداز. قصه پرداز. عبارت پرداز. دروغ پرداز. || سازنده. به اتمام و انجام رساننده چنانکه در چهره پرداز (مصور. نقاش) وکارپرداز. || خالی و تهی کننده چنانکه درکیسه پرداز و خانه پرداز. || (اِ) تحریر باریک که گرد تصویر و نقوش مصوران میکشند چنانکه بر تصویر برگ بجای رگهایش خطوط سازند. || آرایش. || مشغول شدن. (غیاث اللغات) (؟) و برای کلمات مرکبه با پرداز چون دروغ پرداز و نکته پرداز و جز آن به ردیف و رده ٔ هر یک از آن کلمات رجوع شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
تئوری، نظریه، انگاره، حدس
فارسی به ایتالیایی
teoria
فرهنگ عمید
حدس و گمان،
نظریهای دربارۀ یک موضوع علمی متکی بر شواهد و استدلال،
فرهنگ واژههای فارسی سره
انگاره
فارسی به عربی
نظریه
فرهنگ فارسی هوشیار
واجب، گمان و حدس و قیاس
واژه پیشنهادی
توهم
معادل ابجد
1309